unfoldingWord 29 - ۲۹. داستان خدمتکار سنگدل
![unfoldingWord 29 - ۲۹. داستان خدمتکار سنگدل](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_07.jpg)
Преглед: Matthew 18:21-35
Број на скрипта: 1229
Јазик: Farsi
Публиката: General
Цел: Evangelism; Teaching
Features: Bible Stories; Paraphrase Scripture
Статус: Approved
Скриптите се основни упатства за превод и снимање на други јазици. Тие треба да се приспособат по потреба за да бидат разбирливи и релевантни за секоја различна култура и јазик. На некои употребени термини и концепти може да им треба повеќе објаснување или дури да бидат заменети или целосно испуштени.
Текст на скрипта
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_01.jpg)
روزی پترس از عیسی پرسید: «استاد، برادری که به من بدی میکند را، چند بار باید ببخشم؟ آیا هفت بار؟» عیسی فرمود: «نه هفت بار، بلکه هفتاد تا هفت بار!» عیسی میخواست به ما بفهماند که باید همیشه ببخشیم. سپس عیسی این داستان را بیان کرد.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_02.jpg)
وی گفت، «پادشاهی خداوند همچون پادشاهی است که میخواست حسابهای خود را با خدمتکارانش تسویه کند. بدهی یکی از آن خدمتکاران، برابر دستمزد ۲۰۰۰۰۰ سال کار بود.»
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_04.jpg)
از آنجایی که خدمتکار نمیتوانست این مقدار بدهی را بپردازد، پادشاه دستور داد در ازای آن بدهی، او را با زن و فرزندان و تمام داراییهایش بفروشند.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_05.jpg)
ولی آن مرد خود را بر پاهای پادشاه انداخت و التماس نمود و گفت: «ای پادشاه، خواهش می کنم به من زمان بدهید تا همه بدهیام را تا به آخر پرداخت کنم.» پادشاه دلش به حال او سوخت، پس او را آزاد کرد و همه بدهی او را بخشید.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_03.jpg)
اما هنگامیکه آن خدمتکار از دربار پادشاه بیرون آمد، یکی از همکارانش را دید که به اندازه دستمزد چهار ماه به او بدهکار بود. پس گلوی او را فشرد و گفت: «بدهی ات را به من بپرداز.»
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_07.jpg)
دوست بدهکارش بر پاهای او افتاد و گفت: «خواهش میکنم مهلتی به من بده تا تمام بدهیام را پس بدهم.» اما طلبکار راضی نشد و همکارش را تا پرداخت همه بدهی به زندان انداخت.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_09.jpg)
وقتی دوستان آن شخص این ماجرا را شنیدند، بسیار اندوهگین شدند و به حضور پادشاه رفته، ماجرا را به او گفتند.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_10.jpg)
پادشاه بی درنگ آن مرد را خواست و گفت: «ای خادم شرور! من به خواهش تو آن بدهی هنگفت را بخشیدم. تو هم باید همین رفتار را با همکارت میکردی.» پادشاه بسیار خشمگین شد و دستور داد او را به زندان بیندازند و تا همه بدهی را نپرداخته، او را آزاد نکنند.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z40_Mt_18_11.jpg)
سپس عیسی فرمود: «اگر شما برادرتان را از ته دل نبخشید، پدر آسمانی من نیز با شما همینگونه رفتار خواهد کرد.