unfoldingWord 05 - ۵- پسر وعده
![unfoldingWord 05 - ۵- پسر وعده](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_22_07.jpg)
개요: Genesis 16-22
스크립트 번호: 1205
언어: Farsi
청중: General
목적: Evangelism; Teaching
Features: Bible Stories; Paraphrase Scripture
지위: Approved
이 스크립트는 다른 언어로 번역 및 녹음을위한 기본 지침입니다. 그것은 그것이 사용되는 각 영역에 맞게 다른 문화와 언어로 조정되어야 합니다. 사용되는 몇 가지 용어와 개념은 다른 문화에서는 다듬어지거나 생략해야 할 수도 있습니다.
스크립트 텍스트
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_16_01.jpg)
ده سال پس از مهاجرت به سرزمین کنعان، اَبرام و سارای هنوز بچهای نداشتند. سپس سارای همسر اَبرام به او گفت: «حالا که خداوند اجازه نداده تا من بچهای داشته باشم و اکنون که من برای حامله شدن بسیار پیر هستم، با خدمتکار من هاجر ازدواج کن تا او بتواند برای من فرزندی بیاورد.»
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_16_02.jpg)
پس اَبرام با هاجر ازدواج کرد. هاجر پسری به دنیا آورد و اَبرام نام او را اسماعیل نهاد. اما سارای به هاجر حسادت میکرد. هنگامی که اسماعیل سیزده ساله شد، خدا بار دیگر با اَبرام سخن گفت.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_15_04a.jpg)
خدا فرمود: «من خدای قادر مطلق هستم و با تو پیمانی خواهم بست.» آنگاه اَبرام به درگاه خدا سر فرود آورد. خدا همچنین به اَبرام فرمود: «تو پدر قومهای بسیار خواهی بود. من سرزمین کنعان را به عنوان میراث، به تو و نسل تو خواهم داد و همواره خدای ایشان خواهم بود. تو نیز باید تمام پسران خانواده خویش را ختنه کنی.»
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_17_01.jpg)
«همسرت سارای، پسری خواهد آورد که فرزند وعده خواهد بود. نام او را اسحاق بگذار. من با او عهد خواهم بست و از او نسلی بزرگ به وجود خواهم آورد. از اسماعیل نیز قومی بزرگ خواهم ساخت، اما پیمان من با اسحاق خواهد بود.» سپس خدا نام اَبرام را به ابراهیم، یعنی پدر قومهای بسیار، تغییر داد. همچنین خدا نام سارای را به سارَه تغییر داد که به معنای «شاهزاده» است.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_21_02.jpg)
آن روز ابراهیم تمام پسران خاندان خویش را ختنه کرد. پس از حدود یک سال، زمانی که ابراهیم صد و ساره نود ساله بود، ساره پسری به دنیا آورد. همانطور که خدا خواسته بود، آنها او را اسحاق نام گذاشتند.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_22_01.jpg)
وقتی که اسحاق مرد جوانی شد، خدا ایمان ابراهیم را آزمایش کرد و گفت: «تنها پسرت اسحاق را برای من قربانی کن». ابراهیم بار دیگر از خدا اطاعت کرد و آماده شد تا پسرش را قربانی نماید.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_22_05.jpg)
هنگامی که ابراهیم و اسحاق به سوی قربانگاه میرفتند، اِسحاق پرسید: «پدر، هیزم برای قربانی آماده است، اما بره قربانی کجاست؟» ابراهیم پاسخ داد: «پسرم، خدا بره قربانی را مهیا خواهد کرد.»
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_22_07.jpg)
هنگامی که آنها به قربانگاه رسیدند، ابراهیم پسرش اسحاق را با طنابی بست و او را بر قربانگاه نهاد. ابراهیم میخواست پسرش را قربانی کند که خدا فرمود: «دست نگه دار! به پسر آسیب مرسان! اکنون دانستم که تو ترس من را در دل خود داری، زیرا یگانه پسرت را از من دریغ نداشتی.»
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_22_08.jpg)
ابراهیم در آن نزدیکی، قوچی را دید که در میان بوتهای گیر کرده بود. خدا قوچ را به جای اسحاق برای قربانی تدارک دیده بود. ابراهیم با خوشحالی قوچ را به عنوان قربانی به خدا تقدیم کرد.
![](https://static.globalrecordings.net/300x200/z01_Ge_22_11.jpg)
آنگاه خدا به ابراهیم گفت: «از آنجا که تو حاضر بودی تا همه چیزخود را، حتی یگانه فرزندت را به من ببخشی، من نیز قول میدهم تو را برکت دهم. نسل تو بیشتر از ستارگان آسمان خواهد شد. از آن جهت که مرا اطاعت نمودی، تمام خانوادههای زمین از طریق خانواده تو برکت خواهند یافت.»